بسمه تعالی

چند روز پیش کتابی به دستم رسید با عنوان «چگونه غرب خدا را واقعا از دست داد. نظریه ای جدید در باره سکولاریزاسیون» نوشته مری ایبرشتات. کتاب جالب و عمیقی بود هرچند برای خودم متاسف شدم که پس از پنج سال از زمان ترجمه کتاب به دست من رسیده، ای کاش جامعه علمی همت می کرد و آثار ارزشمند را به موقع به دیگران معرفی می کرد. متاسفانه رسم شده است که انبوهی کتاب به بازارنشرسرازیر می شود بدون آنکه حرف جدیدی داشته باشند و اغلب سرهم بندی و تکرار گفته های مکرر دیگران است اما این کتاب سخن نوی داشت که در این یادداشت قصد دارم با تاخیر پنج ساله آن را به دوستان معرفی ‌کنم. ارزش کتاب دراین است که درس‌های ارزشمند و قابل استفاده‌ای برای جامعه امروز ایران دارد.

    مری ایبرشتات نویسنده آمریکائی کاتولیک مذهب و از طیف اندیشه‌ورانی است که مذهب و اعتقاد به خدا را برای دوام و قوام جامعه ضروری می دانند. همانگونه که از کتاب نیز برداشت می شود، این نویسنده‌، زنی باسواد، نکته سنج، خلاق و نوآور است و برخلاف بسیاری نویسندگان ایرانی که همه هنرشان تکرار مفاهیم مندرس فمنیستی است برنکته بسار اساسی دست گذاشته که «خدا مسئله اصلی بشر» است. در ارزش خانم ایبرشتات همین بس که فرانسیس فوکویاما که ازاو به عنوان «پیامبرلیبرالیسم» یاد می شود در مورد ایبرشتات میگوید «مری ایبرشتات یکی از باهوش‌ترین وخلاق‌ترین ناظران اجتماعی عصر ماست که بصیرت‌هایش همیشه ارزش تامل دارد» و البته فوکویاما، همین کتاب را نیز ستوده است. 

    نیچه، ابرمتفکر آلمانی جمله بسیارمشهوری دارد که «خدا مرده است». این جمله که نخستین باردر «دانش شادان» وسپس در «چنین گفت زرتشت» مطرح شد، نقطه‌ عطف و تعیین کننده‌ای در تاریخ اندیشه به شمار میرود. منظور نیچه ازجمله «خدامرده است» این است که «اعتقاد به خدا» در غرب مرده است و خدای مسیحیت،  دیگرمنبع معتبری ازاصولِ اخلاقی و راهنمای زندگی به‌شمار نمی‌رود. از زمان این گفته ناب ، متفکران عدیده ای به این بحث پرداخته اند که آیا اعتقاد به خدا درغرب واقعا مرده است و اگرچنین شده، چگونه مرده است؟ مری ایبرشتات درکتاب خود به پاسخ این دو پرسش می پردازد و جواب اوبه پرسش اول مثبت است و ضمن رد فرضیه های دیگر نشان می دهد که «غرب واقعا خدا را از دست داده است». و در پاسخ به پرسش دوم که خدا چگونه مرده است، با ارائه نظریه ای جدید  میگوید که مرگ اعتقاد به خدا، هم پایه مرگ اعتقاد و وفاداری اخلاقی و جنسی به خانواده رخ داده است و به عبارت ساده و خودمانی، جامعه غربی به سمتی رفته و می رود که بخش بسیار بزرگ وعمده‌ای از مردمان، طهارت مولد نداشته و محصول ازدواج مشروع نیستند و البته از جامعه‌ای  متشکل از انسانهای حرام زاده، بدون والدین مشروع و قانونی که اکثرا بدون سرپرست و یا تک سرپرست بزرگ شده‌‌اندو بسیاری حتی نام پدر خود را نمی دانند و زنا و لواط و مساحقه در آن روش عادی رابطه جنسی و حتی قانونی است چه توقع دیگری می توان داشت؟!

    البته این نکته قبلا نیزاز سوی متفکران مطرح شده است اما آنها اعتقاد داشتند که «مرگ اعتقاد به خدا موجب مرگ خانواده شده است» اما نوآوری ایبرشتات در این است که میگوید عکس این ادعا نیز صادق است و «مرگ خانواده موجب مرگ خدا شده است» و «اگر می‌ خواهیم خدا را زنده کنیم باید خانواده را زنده کنیم». درسی که من از این کتاب گرفتم این است که اگر در ایران امروز می خواهیم اعتقاد به خدا را دربین جوانان حفظ ویا زنده کنیم، که متاسفانه روزبه‌ روزوضع در حال بدتر شدن است، باید خانواده را زنده کنیم و در یک کلام، ازدواج جوانان را تسهیل کنیم و این امرواجب عینی شرعی، مقدم بر تمام اقدامات فرهنگی مانند ورزش و تفریحات وساختن پارک و فضای سبز و حتی ساختن مسجد و حسینیه وامربه معروف و نهی از منکرو سفرهای زیارتی وشعائر و اعتکاف و تمامی مستحبات دیگراست. متاسفانه روحانیت که باید پرچمدار ازدواج باشد، به دنبال اصلاح ظاهر جامعه افتاده است و می خواهد صورت مساله را پاک کند ومدیران کشوربه جای حمایت از ازدواج، بودجه فرهنگی را بالا می برند که همان هم اگر تامین شود یا خرج ورزش می شود و یا هزینه موسیقی و سینما و برنامه های به اصطلاح شاد تلویزیون که جزمسخره بازی ولوس بازی چیزی نیست و یا خرج مراسم عزاداری. چیزی که دردستور کار نیست و فقط گاهی شعار آن داده می شود موضوع پائین آوردن سن ازدواج جوانان است که این غفلت ابلهانه که جز بی کفایتی و بی سوادی ما ریشه ای ندارد، با بهانه وخامت اوضاع اقتصادی توجیه می شود و البته معلوم نیست این وخامت چند سال دیگر قرار است تمام شود و تا آن موقع جوانان برای ارضا غریزه خود چه باید بکنند. اگر اوضاع چنین باشد همان اتفاقی در کمین ماست که غرب به آن گرفتار شده و آن، همانا «مرگ خدا» است. درجامعه‌ای که جوانان برای ارضاء غریزه خود راهی جزگناه نداشته باشند خدا هم خواهد مرد و سایراقدامات فرهنگی و فطرت خداجوی بشر هم مانع مرگ اعتقاد به خدا نخواهد شد. «ثم کان عاقبه الذین اساءوا السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون». جالب است که مری ایبرشتات کاتولیک با تحقیقات علمی به همان نتیجه رسیده که خدای سبحان با شیواترین جملات بیان فرموده است که «سپس عاقبت کسانی که کارهای زشت انجام دادند این شد که نشانه های خداوند را تکذیب کردند و آن را مسخره می نمودند». چه بسا که این زن کاتولیک، این نکته ظریف و رسای جامعه شناسانه را از قرآن مهجورما گرفته باشد.

    اگر توفیقی و عنایتی باشد در یادداشت بعدی خلاصه کتاب ایبرشتات را ارائه می دهم. اصل کتاب هم به صورت چاپی و هم در نرم افزارهای کتابخوان قابل دسترسی است با عنوان «چگونه غرب واقعا خدا را از دست داد». عده‌ای دیگر نیز کتاب را بررسی و نقد کرده‌اند که نظرآنها نیزجای تشکرو خواندن دارد والبته تشکر اصلی از مترجم«محمد معماریان» و «نشر ترجمان».

                                                                                              التماس دعا- 28 اسفند 1304

                                                                                              حمیدرضا حقیقت